حضرت خدیجه (س) صدا زد اسماء، هر دختری وقتی میخواد خونهی داماد بره، شب عروسیش محتاج مادره، میشه تو براش بهجای من مادری کنی؟
میگه پیغمبر اومد؛ صدا زد همه از اتاق بیرون برن، میخواد دست امیرالمؤمنین رو تو دست فاطمه بذاره. دید اسماء یه گوشهای ایستاده، چرا بیرون نمیری؟!
گفت آقاجان من یه قولی به خدیجه (س) دادم، بهم فرمود بهجای من مادری کن برای فاطمه.
تا این حرفو زد پیغمبر شروع کرد گریه کردن، گفت خدا رحمتت کنه...
یه جاهای دیگه هم دخترا به مادر احتیاج دارن. (سادات منو ببخشن.) موقع وضع حمل که میشه بیشتر به مادر احتیاج دارن.*
@narimani_matn
مادر نداشتم که زدم فضه را صدا
در بین این کشاکش دیوار و در پدر
میخواستم ز حق علی من کنم دفاع
دیدی چه کرد قنفذ بیدادگر پدر
*دست فاطمهش رو تو دست علی گذاشت. نگفت علی جان دخترمه هواشو داشته باش، نه؛ گفت امانت خداست.
آخه خود پیغمبر فرمودن امانت رو وقتی میگیری چندتا شرط رو باید رعایت کنی. یکیش اینه که از هرکی میگیری به همون برگردونی؛ دومیش اینه که سالم بهش تحویل بدی.
اولیش رو امیرالمؤمنین تونست رعایت کنه، اما اون شبی که اومد این بدن رو داخل قبر بذاره، اینقدر خجالت کشید؛ اخه این امانت رو که از پیغمبر تحویل میگرفت پهلوش شکسته نبود، سینهش شکسته نبود، بازوش شکسته نبود....
یازهرا...
.: Weblog Themes By Pichak :.